صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

۱۲ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

صدای عقربه ی ساعت مچی آبی وقتی اتاق ساکت باشه، خیلی بلند به نظر می رسه. آدم احساس می کنه تو این اتاق خفن هاست که دیواراش رو با شونه تخم مرغ پوشوندن. صفحشو که نگاه کردم دیدم از تاریخ روزی که سرمو تو دیوار می کوبیدم از سردرگمی، یک ماه گذشته و من مشغول پیش بردن چهار کار همزمان به جز روند بیمارستان و درس خوندنم هستم :| جهت ثبت در تاریخ می نویسم که به شدت این پر کاری حالمو خوب می کنه و به به :)

پ.ن : دنیا رو بغل می کنم. احمقه اونی که به کمر خم شده اهمیت بده بابا D:

 

۰ نظر ۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۰:۴۸
صاد

دو حالت بیشتر نداره !
یا میشیم الگو یا آینه ی عبرت
انتخاب با خودمونه


پ.ن : تف به دوتاش -______-


 

۲ نظر ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۳۶
صاد


بنا به یه عادت قدیمی هر از گاهی یه موسیقی که خودم دوستش دارم رو می گذارم اینجا.
از اولین #شنوا ی صادانه لذت ببرین:

 

هشت هفت سال پیش اینا حدودا
همینجور بیخودی گذرم خورد به یک قطعه موسیقی اسپانیایی
شب بود و از قضا، ماجرای این قطعه هم ماه.
مام یه دل نه صد دل شدیم براش. بس که خوب بود la luna.


 


 

 

۲ نظر ۰۹ تیر ۹۷ ، ۰۲:۵۲
صاد

هر روز که از خواب بر می خواست با خود می گفت : امروز باید کاری جدید انجام دهم.
هرگز به فکری قناعت نمی کرد و هوس بازانه به دنبال راه هایی بود که اصلا نپوییده بود!
در این اندیشه بود که عروسک امروز را برای چه کسی خواهد ساخت. آبی به دست و صورتش زد. مسواک زد. فنجان قهوه را سر کشید . صبحانه نخورد. برای کانل از چیزی ریخت که روی بسته اش نوشته شده بود : غذای گربه !
همیشه فکر می کرد اگر کانل صبحانه نخورد آن روز از عروسک جدید خبری نیست. کانل را ناز کرد . برایش کاسه ای شیر گذاشت . حیوان کش و قوسی به بدنش داد و آرام ، انگار پیرزنی بخواهد از اتوبوس پیاده شود ، از روی بالشتک قهوه ای پایین آمد . به ظرف شیر و صبحانه اش نگاهی انداخت . برگشت سمت وی و من باب تشکر دو بار دور پاهایش چرخید.
چهره ی وی از لبخند دور و درازی کش آمد و به طرف در خروجی حرکت کرد .
امروز عروسک جدیدی می ساخت ...

پ.ن: این آخرین روز از تابستون امسال من بود و از فردا اطفال :)
 

۰ نظر ۰۸ تیر ۹۷ ، ۲۰:۲۰
صاد
 
سلام
 
به این فکر می کنم که چقدر خوبه که اول و آخر هر چیزی مهر باشه. پس در پاسخ به این که دلم میخواد اولین قاب این خونه چی باشه تصمیمم این شد که قدری از چیزی که دوستش دارم رو بشنوین :)


از کلنل حرف میزنم
او عزیز من است ...

 

 

 

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۳:۵۸
صاد