و لما تلاقینا..
پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ب.ظ
دامن سفید پوشیده است. شلنگ تخته می اندازد به سمت گندم زار. آن رو به رو جایی که دشت تمام می شود، پشت گندم ها دره ای عمیق است. فریاد می زنم اما انگار نمی شنود. میان گندم ها گم می شود و دیگر نمی بینمش. روی زانوهام سقوط می کنم. صدای خنده اش در دشت می پیچد...
پ.ن: شعر این قطعه رو قیس بن مُلَوَّح بن عامر سروده.
شاعر عرب که از عشق عامریه (لیلی) ، مجنون شد...
۹۷/۰۴/۲۸