صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سالن» ثبت شده است

دیروز صبح تو دفترچه یادداشتم چنتا کار رو برای آخر هفته م مشخص کردم که انجام بدم و دقیقا عصر همون دیروز، ده دقیقه مونده به پایان تایم سالن فوتسال پام برای سومین بار در زندگی پیچ خورد و کل اون برنامه ها مالید! فقط توی یک لحظه! رفتیم بیمارستان فرشاد تریاژ بود و کمی گرخید! گفت پس چه شده است؟ گفتیم توپ رو رد کردیم خودمان را نه! اینترن مقیم فرمودند عکس بگیرید و آیید! گفتیم باشد! مهدی رفت ویلچر پیدا کنه تو اسکرین نداشتن رفت از جراحی3  بلند کرد اومد D: از آن جایی که جوانان ما از کمبود تفریحات سالم رنج می برند سبُک بازی شان گل کرد و طول بیمارستان را با حرکات نمایشی با ویلچر و من طی کردند -___- رفتیم رادیولوژی و کاشف به عمل اومد که تاریخ دفترچه ام گذشته :/ گفتم خب پس دکتر چرا توش نوشت؟ مهدی گفت: خب خوابش می اومد بنده ی خدا! از آنجایی که حق آب و گل داشتیم و جوانی مان را در آن راهرو های کوتاه قد سپری کرده بودیم کارمان را راه انداختند و گفتند فردا دفترچه تان را درست کنید بیارید. گفتیم به دیده! عکس گرفتیم و چیزی مان نبود! تشخیض کش آمدگی دادند و راهی مان کردند. از آن جایی که لیو این دِ مومنت! گفتیم یعنی همینجور برویم خانه ؟ روا بود؟ شایسته نیست خشک و خالی. باید پاره نشدن تاندونمان را جشن بگیریم!  فلذا رفتیم کبابی محل و جوجه خوردیم! بسیار چسبید.
دیشب درد شدیدی داشتم و مسکنی که فکر می کردم خانه داریم و به دکتر گفتم ننویسد هم اکسپایر شده بود! اما با این حال خنده ام گرفته بود. چون فاصله ی حرف های اون پست و اتفاقات این پست کمتر از 48 ساعت بود! در علم شیمی تغییر حالت های ماده مطالعه می شود اما مطالعه ی اتفاقاتی که از هر واکنش شیمیایی آنی تر است، به نظر چالش پیش روی انسان مدرن امروز می تواند باشد! خیلی هم بامزه تره تازه!

پ.ن: گمشده ای رو پیدا کردم...
شاید برای یقین پیدا کردن لازم باشه که برنامه ی یک سفر کوتاه رو بچینم...

۳ نظر ۲۷ تیر ۹۷ ، ۱۸:۱۸
صاد