خرده روایت های خواهر برادری :)
جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۸ ب.ظ
روز - داخلی - اتاق پذیرایی :
- احمد میگم به نظرت کروکودیلا اگه سرشون بخاره چجوری می خارونن!؟
- با دست دیگه !
- نه خب دستشون نمی رسه !
- آره دستشون از بغل شکمشون در میاد و کوتاهم هست !
- وای پس چیکار میکنن ؟!
- به نظرم معمولا تحمل میکنن ! :|
- برو بابا من میدونم ! همشون با یه پرنده ای دوست میشن که آبیه! هم نوک میزنه و سرشون رو میخارونه، هم تیکه های غذا رو از لای دندوناشون در میاره !
- نگا شعور کروکودیل از تو بیشتره ! اون نخ دندون میکشه تو نه !
- با کی بودی ؟!
- تو !
- [ پرتاب قند ! پرتاب مداد ! پرتاب هر چی رو میز بود ! ]
- [جا خالی دادن ! خندیدن از تهه حلق همراه با لرزش لوزه ها ! فرار به سمت درب خروجی ساختمان !]
۹۷/۰۵/۱۲