صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

صادانه

مثل تیکه های خامه ی یخ زده وسط بستنی اسکوپی :)

وی!

جمعه, ۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۲۰ ب.ظ

هر روز که از خواب بر می خواست با خود می گفت : امروز باید کاری جدید انجام دهم.
هرگز به فکری قناعت نمی کرد و هوس بازانه به دنبال راه هایی بود که اصلا نپوییده بود!
در این اندیشه بود که عروسک امروز را برای چه کسی خواهد ساخت. آبی به دست و صورتش زد. مسواک زد. فنجان قهوه را سر کشید . صبحانه نخورد. برای کانل از چیزی ریخت که روی بسته اش نوشته شده بود : غذای گربه !
همیشه فکر می کرد اگر کانل صبحانه نخورد آن روز از عروسک جدید خبری نیست. کانل را ناز کرد . برایش کاسه ای شیر گذاشت . حیوان کش و قوسی به بدنش داد و آرام ، انگار پیرزنی بخواهد از اتوبوس پیاده شود ، از روی بالشتک قهوه ای پایین آمد . به ظرف شیر و صبحانه اش نگاهی انداخت . برگشت سمت وی و من باب تشکر دو بار دور پاهایش چرخید.
چهره ی وی از لبخند دور و درازی کش آمد و به طرف در خروجی حرکت کرد .
امروز عروسک جدیدی می ساخت ...

پ.ن: این آخرین روز از تابستون امسال من بود و از فردا اطفال :)
 

۹۷/۰۴/۰۸
صاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">